کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

شیرمرد دین زمین افتاد و دشمن شیر شد            در حـقـیقت دست‌های زینبم زنجیر شد

ای عـلـمـدارِ رشـیـدم مـوقـعِ افـتـادنـت            ذکـرِ لبهـایت چرا پس نغـمۀ تکـبیر شد


خیز و از جا و ببین می‌خندد این قومِ شرور            در مـیانِ عـلقـمه سـالارِ تو تحـقـیر شد

از کسانی که دو دستانت قلم بنمـوده‌اند            بین لشگـر با صدای هـلهـلـه تقـدیر شد

قوّت اهلِ حرم! از جای برخیز و ببین            غـصّـۀ پـروازِ تو بـینِ همه تکـثـیر شد

بوی زهـرا را گرفته خاکِ گرمِ علقمه            با نگـاهِ مـادرم جان و دلت تسخـیر شد

این وداعت را خلاصه می‌کنم در یک کلام            از فـراقت عـمّۀ ساداتِ عـالـم پـیـر شد

بعدِ ساعـاتی صدای زینـبم آید به گوش            وقتِ غارت شد علمدارم مدد کن دیر شد

خواهرِ تو یک‌تـنه مانـده میانِ دشـمنان            بی‌تو با این بی‌حیاهای زمان درگیر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن حضرت عباس بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شیرِ بیشه تا زمین افتاد دشمن شیر شد            در حـقـیقت دست‌های زینبم زنجیر ش

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟            در دل دریـای دشـمن بی‌محـابا ایـستاده

لرزه می‌افتد به جان خیل دشمن از خروشش            وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده


می‌گذارد پای بر فرق شط از دریا دلی‌ها            وه چه بشکوه و تماشایی‌ست دریا، ایستاده!

گرچه زینب زیر بار داغ‌ها از پا نشسته            تکیه کرده بر عمود خـیمه‌ها، تا ایستاده

او که دارد فطرتی نازک‌تر از آئینه حتی            در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده

با غریو «ما رأیتُ فِی البَلا اِلا جَمیلا«            پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده!

از قیام کربلا این درس را آموخت باید:            ظلم را نتـوان ز پـا انداخت، الا ایستاده

این پیام تک‌سوار ظهر عاشوراست یاران:            مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده!

: امتیاز

زبانحال حضرت سکینه در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خـدا کـند که دگر خـیمه‌ای بنا نشود            بـنا اگر شده بی‌صاحـبش رها نشود

خدا کـند که قـد و قامت یلان غـیور            کـنار جـسم برادر ز غـصه تا نشود


خدا کند که اگر هر که داغ دید و شکست            شـبــیـه آیـنـۀ خُــرد کــربـلا نـشــود

عموی ساقی من رفـتـه آب بـردارد            دعا کنید که دستش ز تن جـدا نشود

سـتـون خـیـمه که افـتـاد عـمّه‌ام آمد            به معجرم گرۀ کور زد که وا نشود

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : میلادعرفان پور، محمد سیار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به عزم رزم به پا کرده شور محشر را            به یک‌نگاه به هم ریخـته‌ست‌ لشکـر را

ز هر کناره ببین صف‌کشیده دشمن و دوست            که تا نـظـاره کـند مـرتـضای دیگـر را


شنـیـدنی‌ست رجـزهای رزمِ دیـدنی‌اش            از او خوش است شنیدن أنا بن حیدر را

مجاهدی که چنین نافذالبصیره شده‌ست            به تـیـغ تـیـز دهـد پـاسـخ سـتـمـگـر را

گره به ابروی خود زد، گره به کار عدو            امــان ‌نـــداد امــان‌ نــامــۀ مــکــرر را

پی شـکـسـتـن تـحـریـم دل به دریـا زد            مگر که آب دهـد غـنچـه‌های پـرپـر را

بر آتش است دل اهل خیمه چون اسفند            و إن‌ یـکــاد بـخــوانــیـد ایـن دلاور را

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

زمین می‌لرزد از سنگینی باری که من دارم            شبیه شانۀ از داغ، سرشاری که من دارم

خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد            بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم


به گوشِ شیرخوارم گفتم: آری زنده می‌مانی            فقط با آب می‌آید؛ علمداری که من دارم

بیا برگرد، جان خواهرم؛ برگرد، جان من!            ببین ناموسِ خود را پشتِ اصراری که من دارم

نترس از آبروی آب، پیش دخـتران من            بترس از دشمنانِ دخترآزاری که من دارم

طلب دارند، جانم را؛ ولی بعدش چه؟ می‌دانی؟!            به «جان» راضی نخواهد شد طلبکاری که من دارم

بـمـان تا دخـترم ایمن بـماند در کنار تو            بمان؛ ثابت بکن کذب است، اخباری که من دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در بیت زیر مطلب به گونه ای عنوان شده است که گوئی نعوذ بالله دختر سیدالشهدا را به کنیزی بردند در صورتیکه در مجلس یزید فردی که فکر می کرد اهل بیت خارجی هستند چنین درخواستی داشت که با پاسخ محکم حضرت زینب مواجه شد و بعد از اینکه فهمید از اهل بیت هستند نادم شده و یزید را لعن کرد

بیا تا از کنیزی دور، باشد طفل معصومم            بمان؛ ثابت بکن کذب است، اخباری که من دارم

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

چشم‌هایش جلوۀ روزِ قیامت داشته است            تا خدا هم رفته از بس شأن و رفعت داشته است

آمده یک روز بعد از روزِ میلادِ حسین            ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است


این قیاسِ چهره‌اش با ماه، بی‌انصافی است            ماه هم بر چهرۀ ماهش حِسادت داشته است

»حاتمِ طایی» گدایِ خانه زادش بوده است            معدنِ جود و سخا از بس سِخاوت داشته است

خوش به حالِ «مالکِ اشتر» سعادتمند شد            چون که با عبّاس فرزندش رفاقت داشته است

ساقی و سرلشکر و سردار و سالارِ سپاه            این پسر خیلی به‌ یاسین هم شباهت داشته است

می‌توان فهمید از جنگاوری‌هایش که او            گاه گاهی با خودِ حیدر رقابت داشته است

پهلوانـان و مشـاهـیرِشـجاعت گفـته‌اند:            در شجاعت حضرتِ عبّاس شُهرت داشته است

صورِ اسرافیل دارد نعره‌هایش در نَبَرد            آن قَدَر که در رجزهایش ابُهّت داشته است

می‌توان از جایگـاهِ خـیمـه‌اش فهمید که            رویِ ناموسِ حَرَم بدجور غیرت داشته است

تشنۀ جنگ است امّا کودکان تـشنه ترند            هرکسی یک جور از عبّاس حاجت داشته است

در مـیـانِ التـمـاسِ مَـشک‌ها و اشک‌هـا            کودکِ شیرخواره کمتر صبر و طاقت داشته است

رفت تا دریا کُند دشتِ پُر از تشویش را            دشت هم از دشتِ لب‌هایش شکایت داشته است

دل به دریا زد ولی هرگز به دریا رو نَزَد            ساقی از مَشکِ پُر از خالی خجالت داشته است

آه؛ حتّی تیرها را هم در آغوشش گرفت            سرزمینِ سینه‌اش از بس که وسعت داشته است

دستش افـتاده ولی از پـا نـیـفـتاده هـنوز            مَشک را با سینه‌اش تحتِ حمایت داشته است

در هیـاهـویِ هُـجـومِ تـیـرهــا و نیـزه‌ها            تیرهایِ حرمله انگار سبقت داشته است

دست‌ها را داد امّا دسـت با دشـمن نـداد            دشمنی‌که دست خطّی از خیانت داشته است

رویِ خاک افتاد امّا هیچکس سمتش نرفت            آنقَدَر که ماهِ در خون خفته شوکت داشته است

کـاملا پیـداسـت از شــرمِ نـگـاهِ واژه‌ها            شاه بیتِ کربلا شوقِ شهادت داشته است

یا بُنَیَّ این صدایِ کیست سردارِ غریب؟            این غریبِ آشنا با تو چه نسبت داشته است

خوش به حالِ چشم‌هایت در میانِ خون ندید            مادری را که نگاهش بویِ غُربت داشته است

اشک‌هایت مـوج مـی‌زد آبـرویِ آب را            اشک‌هایت مثلِ مروارید قیمت داشته است

دشت را لبریـز کرده غنچه‌های پیکرت            دسته گُل را پیشِ هم چیدن مشقّت داشته است

قُرصِ ماهت طاقتِ یلدا نشینی را نداشت            شاعر این افتادنِ سر هم حکایت داشته است

تـا تـمامِ شهـر مجـنـونِ نگـاهِ تــو شـوند            سنگ با پیشانی‌ات عقدِ اخُوّت داشته است

پیشِ رویت حضرتِ خورشید قامت بسته است            پشتِ سر اینبار هفتاد و دو رکعت داشته است

زیرِ پایِ خطبه‌هایت کعبه «بیت الله» شد            کعبه از شأنِ قدم‌هایِ تو حُرمت داشته است

پنج تن معـصوم دستانِ تو را بوسیده‌اند            دست‌بوسی تو هم انگار نوبت داشته است

شک ندارم حضرتِ عیسی مُحب قدر توست            چونکه حتی ارمنی هم از تو حاجت داشته است

خـاکِ پایِ زائرانت «شاه اسماعیل ها«            شاه هم در این حَرَم حُکمِ رعییّت داشته است

آبِ زمزم تشنۀ بوسـیدنِ سردابِ توست            آسمان هم آرزویِ خاکِ تُربت داشته است

خوش به حالِ آن گـلیمِ زیرِ پایِ زائرت            بیشتر از چشم‌هایِ من لیاقت داشته است

حضرتِ باب‌الحوائج چند سالی می‌شود            شاعرِ بی‌ذوق هم ذوقِ زیارت داشته است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ همانگونه که رهبر معظم انقلاب نیز فرموده اند فضیلت اهل بیت به قد و قامت و زور بازو و قشنگی نیست بلکه بخاطر تقوا ، ایثار و از خودگذشتگی آنهاست.

چشم‌هایش جلوۀ روزِ قیامت داشته است            تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است

ابروانش ابرِ رحمت، چشم‌هایش آسمان            گونه‌هایی سُرخ از جنسِ نجابت داشته است

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در مـیـانِ التـمـاسِ مَـشک‌ها و اشک‌هـا            کودکِ شش ماهه کمتر صبر و طاقت داشته است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شک ندارم حضرتِ عیسی مُریدِ چشمِ توست            چونکه حتی ارمنی هم از تو حاجت داشته است

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آماده باش مقـصد ما در سفـر یکی‌ست            سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی‌ست

این‌ها برای کـشـتن ما صف کـشـیده‌اند            از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی‌ست


دار و ندارمان همه در بین خیمه‌هاست            آتش که شعله‌ور بشود خشک وتر یکی‌ست

حـتـی به روی اکـبـر من تـیغ می‌کـشند            با اینکه با پیامـبر از هر نظر یکی‌ست

تـنها به این گـنـاه که فـرزنـد حـیـدریـم            تنها به این دلیل که ما را پدر یکی‌ست

آیـا کـسـی نـمـانـده که یـاری کـنـد مـرا            این جا میان این همه لشگر اگر یکی‌ست

عـبـاس من بـرادر مـن نـور چـشـم من            طرز مصاف کردن تو با پدر یکی‌ست

تـنهـا رجز بخـوان و بگـو یا عـلی مدد            در چشم شیر یک نفر وصد نفر یکی‌ست

چـشـم انـتـظـار آمـدنت از شـریـعـه‌انـد            حالا دعای اهـل حـرم بیـشـتر یکی‌ست

شمـشـیرها به دور تنت حلـقـه می‌زنـند            چون جمع تیغ‌ها همگی ضربدر یکی‌ست

بعـد از من و تو زینب اگر نشـنود بدان            خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی‌ست

از بس حروف پیکـر پاکت مقـطعه‌ست            پائـین پـای مرقـد و بالای سر یکی‌ست

غـرق سـتـاره است تن من ولی هـنـوز            در آسـمان بی‌کـسی من قـمـر یکی‌ست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

اســتـخـاره زده شـد آیــۀ بـــاران آمــد            ناگهان حضرتِ عبّاس به میــدان آمــد

رُخصتِ جنگ اگر داشت که غوغا می‌شد            داشت سقّـایِ حَـرَم، عازمِ دریـا می‌شد


داشت با صوتِ جـلی پـورِ ولی می‌آمد            هـمـه دیدند که عبّــاسِ عـلـی مـی‌آمــد

مَشک بر دوش و رجزخوان شده ساقی سرمست            پیرهَن چاک و غزلخوان و صُراحی در دست

جنگ با حضرتِ سردار جگر می‌خواهد            چشم در چشمِ علـمدار جگر می‌خواهد

اینچـنین بود که بر فکـرِ کمین افـتـادند            نعره زد چند تن از ترس زمین افتادند

چـهـرۀ مــاه بـر آئـیـنــۀ دریـــا افــتــاد            آب زانـو زد و بر زانـویِ سـقّــا افـتـاد

دست بر آب زد و آب به دستش بی‌تاب            آب بر آب زد و آب شـد از خجلت آب

مَشک پُر کرد ولی تیر و سنان در راه‌است            بارشِ تـیر ز دامانِ کمان در راه ‌است

آنطرف در پسِ هر نخل کمین خواهد بود            دست‌هایی قـلم افـتاده زمین خواهد بود

آخر این مَشک از او قوّتِ جان می‌گیرد            حرملــه باز نـشـسـته و نشـان می‌گیرد

تیر بر جـسمِ علمــدار نـشـیـند ای‌کاش            مَشک را پـاره و بی‌آب نبـیـند ای‌کاش

کاش ای‌کاش ولی حیف که او پرپر شد            عـلقـمـه شـاهدِ شقّ الـقـمری دیگـر شد

اشک از گوشۀ چشمانِ گُـلِ یـاس افتاد            مادر آغوش گشوده‌ست که عبّاس افتاد

دستش افتاده ولی باز علـمدار است او            شیرِ زخمی شده در گلّۀ کفتار است او

از نـفـس هـای دَمِ آخـرِ او می‌تـرســند            روی نِی رفته ولی از سرِ او می‌ترسند

بعد از او غربتِ این قوم رقم خواهد خورد            تازیانه به تنِ اهــلِ حَـرَم خواهد خورد

بعد از او قافله را زود به غارت بردند            وای نامـوسِ خـدا را به اسـارت بردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تیر بر چـشمِ علمــدار نـشـیـند ای‌کاش            مَشک را پـاره و بی‌آب نبـیـند ای‌کاش

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قطره قطره اشک و خون چشم تو را پوشیده‌اند            پیکـرت را با لباس تـیـرها پـوشـیـده‌اند

علـقمه با پـاره‌های پیـکـرت تزئین شده            خاک میدان را به خونت تا کجا پوشیده‌اند


اسبها بی دستی‌ات را چون غنیمت یافتند            زخـم‌هایت را به مـوج رد پا پوشـیده‌اند

در کنار عـلـقـمه رعنایی‌ات تکـثـیر شد            نیزه‌ها هر یک لباسی از تو را پوشیده‌اند

حرمله‌ها بعد تو یک خواب راحت می‌کنند            از غمت خلخال ها رخت عزا پوشیده‌اند

بعد تو از سـوز سنگـینی دست شـمرها            صورت طفلان‌مان رنگ حنا پوشیده‌اند

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم            شانه خالی مکن از بار سفـر، همسفرم

آنقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی            شده اعـضای تو پاشـیده شـبیه جـگـرم


حال من مثل غـریبی‌ست برادر مُـرده            مثل فـرق تو شکسته‌ست برادر، کمرم

به خـداوند که غـارت زده‌ام بعد از تو            سـرم آمـادۀ ذبـح اسـت، فـتـاده سـپــرم

آسـمـان بر سـرم آوار شـده می‌بـیـنی؟            تکّه‌تکّه به زمین ریخـته‌ای، ای قــمرم

دوش تو جای رقیه‌ست پُر از تیر شده            رحم بر چشم تر او کن و بر چشم ترم

با جـوانـان بـنی هـاشـم عـلی را بُـردم            دست‌ْتـنهـا تن پـاک تـو چـگـونه بـبـرم

سفـت کـردند خـواتـین گـره معجـر را            هـمه دلـشوره گرفـتـند ز طـرز خـبرم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عطش نشانه گرفته است آبروی تو را            که بر زمین بزند شوکـت سبوی تو را

جلالت تو زمین خورد و کودکان هر شب            به روی خاک کـشیدند ماه روی تو را


فـرات لایـق سـیـراب کـردن تـو نـبـود            مگر که تر بکـند نیـزه‌ای گـلوی تو را

تو دست از همه شستی، صدا زدی که حسین            به عـالـمی نـفـروشـیم تـار موی تو را

بگو به دختر خورشید، ضربه‌های عمود            گرفـته از سـر تو سـایـۀ عـموی تو را

کنار علقمه یک گوشواره گم شده است            حسن به عهده گرفته است جستجوی تو را

غــبـار چــادر خـاکـی مـــادر ســادات            چـقــدر ســاده بـرآورده آرزوی تـو را

نـسـیـم‌هـای بـهـاری جـلـوتـر از نـیـزه            به صحن شاه نجف می‌برند بوی تو را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

سلام حـضرت دریـا سـلام یا عـباس            سـلام مـا به تـو ای بامـرام یا عـباس

نگـاه مـرحـمـتت مـهـر می‌کـند نازل            سـلامِ اُمِّ بـنـیـن بـر تـو یا ابـوفـاضـل


به آبروی تو بـسـته‌ست آبـروی حرم            دخیل بسته‌ام امشب به تو عموی حرم

به شوق دیدن رقص کـتیبه روی علم            دوباره در به در روضه‌های خانگی‌ام

نشسته لـذت عشقـت به جان خلق الله            برای عـرض ارادت ارامـنـه در راه

بهشت می‌چـکـد از خـوشـۀ تـبـسم تو            تـمـام اهـل زمـیـن تـشـنـۀ تـرحـم تـو

مگر نه اینکه ز عیسی، مسیح می‌سازی            به دست خویش ز یحیی، ذبیح می‌سازی

یـکـی یـکـی هـمـۀ انـبـیـا گـرفـتارت            نه بـنـده‌هـای خـدا که خـدا گرفـتارت

غـلام دربه در گـوشه‌گـیر یـعـنی من            اسیـر حـلـقه به گوش فـقـیر یعنی من

کریم، حضرت رازق، مراد یعنی تو            کسی که روزی هرساله داد یعنی تو

به دسـتـه‌های عـزا با امـیـد رو کرده            کسی که نزد تو امشب مریض آورده

بزرگ قـافـلۀ فـتـح بـاب کـرده تـویی            امید هرچه مریض جواب کرده تویی

گره گشا گـره از کار نـوکـرت وا کن            اشـاره‌ای کـن و درد مـرا مـداوا کـن

به یـاد تـعـزیه خـوانی ظهـر تاسـوعا            بـه یـاد زمــزمـۀ کـل یــوم عـاشـورا

تـمام ثـانـیـه‌ها را به گـریه سر بکـنم            مـیـان روضه‌مـان نـیـت سـفـر بکـنم

به پای دل برسم محضر تو رمز حیات            دوباره پَر بکـشم تا کـنار شط فـرات

به غیر پرچم تو بیرقی که بالا نیست            کسی به غیر تو ای نبض آب! سقا نیست

عموی خوش قـد و بالای بچه سیدها            عــزیـز اُمِّ بـنـیـن مــیــوۀ دل زهـــرا

اگر به دوش رفیـعـانه‌ات عـلم بـزنی            مـیان کـربـبلا مـحـشـری رقـم بـزنی

به حمله‌ای علوی گرد و خاک خواهی کرد            تمام حرمـله‌ها را هلاک خواهی کرد

برای اینکه ببـیـنـند حـضرت سردار            زره ببـنـد به تـن ذوالـفـقـاررا بـردار

به یک انا بن علی باز قصد طوفان کن            رجز بخوان همۀ دشت را پریشان کن

برای دشمن یاغی کشیده کافی نیست            برای منـقـبت تو قـصیده کافی نیست

برای مدح تو از این قـبـیل باید گـفت            برای رزم تو بحـر طـویل باید گـفت

چه لذتی‌ست که زهرا نگاه کرده مرا            محـبـتت همـه جا روبه راه کرده مرا

شبی که نام تو باشد وسط شب روضه‌ست            حرارتم همه زیر سر تب روضه‌ست

به اذن صادره از سـوی فاطـمه گویم            مـرا بـبـخـش اگـر بـی‌مـقـدمـه گـویـم

شـبـیه ابـر بـهـاری چـقـدر می‌بـاری            به جـای آب دو دست قـلـم شده داری

چـقـدر آب نه اربـاب را صدا زده‌ای            به روی خاک غریبانه دست و پا زده‌ای

تـمـام اهـل حـرم از غـم تـو افـتـادنـد            پس از تو فاتحۀ گوشواره را خواندند

چه شد کنار شریعه چرا زمین خوردی            چه شد که آخر سر باوفا زمین خوردی

بدون شک پس از این سرفراز خواهی شد            مگر نه اینکه برای خدا زمین خوردی

شبیه مـادر پهـلـو شـکـسـته‌ات زهـرا            ز روی مرکب خود بی‌هوا زمین خوردی

چقـدر زخم نشـسـته به روی سینۀ تو            گمان کنم وسط نیزه‌ها زمین خوردی

تمام کـربـبـلا پُـر شده ست از تن تـو            عزیز اهل حرم در کجا زمین خوردی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نشسته است چرا چوب تیر در چشمت            سه شعبه‌اش ز چه رو کرده گیر در چشمت

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مربع ترکیب

علیُ مـع‌الـحـق و حق با عـلی‌ست            که ماکـو ولی، بعدش الا علی‌ست

محمد علی است و زهرا علی‌ست            که کارِ خـدا دستِ مـولا عـلی‌ست


عــلـی گــویـم و گـفــتــه‌ام بـارهـا

چه کـم بـاشـد اینـگـونـه بـسـیارها

عـلـی جـلـوه‌ای کرد و تکـرار شد            عــلـی عــازمِ قـلـبِ پـیــکــار شـد

عــلـی بـارِ دیـگـر کـه کــرّار شـد            عـلـی شـد جـوان و عـلـمـدار شـد

ابـالـفـضل یـعـنی کـه مـولا عـلـی

صد و سی و سه مـرتـبـه یـاعـلـی

بـدان اوسـت تـیــغّ دو دَم مـی‌زنـد            و مـانــنــدِ حـیــدر عَـلــم مـی‌زنـد

هـمـیـن که به مـیـدان قـدم می‌زنـد            چپ و راست را هِـی بهـم می‌زند

به پیـشـانیـش نقـشِ زردِ عـلی‌ست

که ایـن دسـتـمـالِ نـبـرد عـلی‌ست

اگر ایـنـچـنـیـن عـزمِ مـیـدان کُـنَـد            پـیـشـمـان شـوند و پـریـشـان کُـنَـد

حرم را پِیِ خود رجز خـوان کُـنَد            زَنَـد ضـربـه و یا حـسن جان کُـنَد

زَنَـد بـا حـسـیـن و زَنَـد بـا حـسـن

کِشد یا حـسـین و کِـشـد یـا حـسـن

مــیــانِ حــرم مـرکـبِ کــودکــان            بـه مـیـدان ولـی کـوهِ آتــشـفـشـان

مـــیـــانِ حــرم خـــادم ایــن و آن            به مـیدان ولی مَـردِ تـیـغ و کـمان

رقـیـه از این دوش سـر برنداشت

که از دوشِ او جـایِ بهـتر نداشت

امـیـر است و آوارۀ زیـنـب اسـت            کـفـیل است و بیـچارۀ زینب است

ولـی او فـقـط چـارۀ زیـنـب اسـت            بـگـو که هـمـه کـارۀ زیـنـب است

هـمـیـشـه حــرم را بـهــم مـی‌زنـد

کـه دل مـی‌بــرد تـا قــدم مـی‌زنـد

اگـر خـیـلِ مــژگــانِ گـیــرا نـبـود            اگـر بــرقِ چـشـمــانِ آقــا نــبــود

و ایـنـقـدر خـوش قـدّ و بـالا نـبود            چه می‌شُـد که اینـقـدر زیـبـا نـبود

ببـیـن آخـر از دور چـشـمش زدند

خـدایا چه بـدجـور چـشـمـش زدند

نشان داد چـشـمـانِ خود را به آب            لبِ خشک و سوزانِ خود را به آب

و نـوزادِ بـی‌جـانِ خـود را بـه آب            فـرو کـرد دسـتـانِ خـود را به آب

پُــر از آب شـد مَـشـکِ آب آورش

خـجـالت کـشیـد از دو دستِ تَرَش

به سـویِ حرم راه طـفـلان گرفت            که از بـارشِ تـیـر بـاران گـرفـت

دو بـازویِ او تـیـغِ بُــران گـرفـت            ولی مَشک را او به دندان گـرفت

نَـفَـس زد به تـاب آمـدم صبـر کن

که خـانـم رُبـاب آمـدم صـبـر کـن

شـد از تـیــرهـا خــریــدار پـشـت            که خَم شد به مَشک و پدیدار پشت

شده زیـرِ رگـبـار خـونـبـار پـشت            به مـقـتل نـوشـتـند شـد خـار پشت

ولی حیف تیری به مَشکش نشست

زمین ریخت چون آب قلبش شکست

چه شد حرمله روی زانـو نشـست            عـمـودی مـیـانِ دو اَبـرو نـشـست

نوکِ نـیزه‌ای سمتِ پهـلـو نشـست            عمودی به سر خورد و بر او نشست

عمو از سرِ زین زمین ریخت ریخت

سپاهی سرش از کمین ریخت ریخت

سـر و وضـعِ او را بِـهَـم ریخـتـند            به نـیـزه عـمـو را بِـهَـم ریـخـتـنـد

به تـیـغـی گـلـو را بِـهَـم ریـخـتـنـد            کـشـیـدنـد و مـو را بِهَـم ریـخـتـنـد

حـرامـی هــمـه پـشـتِ هـم آمـدنـد

پـس از او ارازل حـــرم آمـــدنــد

پس از او دلِ زارِ خواهر شکست            یتیمی زمین خورد و از پَر شکست

و سیلی چنان خورد که سر شکست            که دنـدان شـیـریِ دخـتـر شکـست

یـتـیـمـی عـمـو گـفـت او را زدنـد

چه کج رویِ نـیـزه عـمو را زدنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به منظور انتقال بهتر معنای شعر و جلوگیری از کج فهمی شعر تغییر داده شد زیرا بیشتر و پیشتر از حضرت عباس خود سیدالشهدا همچون امیر المومنین جنگاور بودند.

فـقـط اوسـت تـیــغّ دو دَم مـی‌زنـد            و مـانــنــدِ حـیــدر عَـلــم مـی‌زنـد

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ولی حیف تیری به مَشکش نشست            و تیـرِ دگر قابِ چـشـمش شکست

چه شد حرمله روی زانـو نشـست            که تـیرش مـیانِ دو اَبـرو نـشـست

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مست و موّاج اگر غرق تمناست فرات            با شکوه آمده‌ای، محـو‌ تماشاست فرات

چشم در چشم تو انداخت خودش را گم کرد            خوب حس کرد که در محضر دریاست فرات‌


داشـت از بدو ورود تو تلاطـم می‌کـرد            با ادب بود به پای تو به پا خاست فرات

از تپش‌های دلش عشق به صحرا می‌ریخت            جار می‌زد نفـسـش تشنۀ سقاست فرات

تو از این آب نخوردی جگر علقمه سوخت            خجل از خم شدن قامت مولاست فرات

به دلش حسرت بوسـیدن لبهای تو‌ ماند            دست رد خورده‌ترین سائل دنیاست فرات

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

به دوشت می‌کِشی بار امانت را تک و تنها            به دامانت پناه آورده‌ام یا عـروة الوثـقی

جهان جامِ می‌اش را پیش تو می‌آورد بالا            «الا یا ایها السـاقی ادر کـاساً و نـاولها»


شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست

به شأنت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست

به جرأت می‌نویسم با خدایت هم نشینی تو            علم بر دوشی و دست خدا در آستینی تو

بنـازم هـیـبتت را تک یـل اُمُّ البـنـینی تو            به حقْ فـرزند بی‌باک امیرالمومنینی تو

یقـین دارم که دنیا در کف اقـبـال من باشد

اگر مُهـر تو در پـرونـدۀ اعـمـال من باشد

ملائک بوسه می‌چینند از خاک کف پایت            دل از ارباب ما برده ست لبخند دل آرایت

به وقت جنگ زینب می‌شود محو تماشایت            جهان پیش تو و تو سر به زیری پیش مولایت

بـدون دست، آری دسـتگـیـر عـالـمیـنی تو

چه باید گفت در مدحت؟ علمدار حسینی تو

شبیه کوه‌ها ثـابت قـدم می‌ایـستی عباس            هزاران سال قبل از خلق ما می‌زیستی عباس

گرفتار کسی غیر از حسینت نیستی عباس            خودت باید بیایی و بگویی کیستی عباس

به درک جایگاهت هیچکس نائل نخواهد شد

که دین هیچکس بی‌عشق تو کامل نخواهد شد

دل از اهل زمین و آسمان برده‌ست گیسویت            به میدان می‌روی و می‌شود زینب دعاگویت

ولی ای‌کاش غرق خون نمی‌شد چشم و ابرویت            نمی‌زد هیچکس در علقمه نیزه به پهلویت

علی اصغر برای آب بی‌تاب است یا عباس

تمام فکر و ذکرت قحطی آب است یا عباس

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست          به چشمت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش            هر که آمد نیزه‌ای می‌کاشت روی پیکرش

کار دنیا را ببین کارش به مشک افتاده است            او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش


مشک را تا خیمه‌ها هر طور می‌شد می‌رساند            حرمله نگذاشت‌‌‌ با تیری که زد بر ساغرش

زینب کبری، همان کوه حیا، مجبور بود            بعد سقا بیشتر باشد به فکر رهبرش

روضه یعنی از کنار خیمه می‌بیند حسین            در کنار علقمه می‌پاشد از هم لشکرش

غیرت الله است، یعنی میرود بر نیزه‌ها            تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زینب؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

زینب کبری، همان کوه حیا، مجبور بود            بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

دست بر سیـنه رو به كربـبـلا            الــســـلام عــلــیــك یـا ســقــا

قــمــر خــانــوادۀ خــورشـیــد            صـدقــه دارد ایـن قـد و بــالا


پـسـر چـهـارمِ امـیــر حُــنـیـن            دسـت بـر سـیـنـۀ بـنی‌الـزهرا

چشم و ابـروی تو سپاه حسین            كـاشـف الـكـرب سـیـد الشهـدا

سـیـزده سـالـه فـاتـح صـفـیـن            سومـین بچـهْ شـیرِ، شـیرِ خدا

ارمــنـی‌هـا مُــریـد نـام تـوأنـد            شـاهـدم سـفـره‌هـای تـاسـوعـا

نــامِ تـو هـم ردیـف یـا فَـتّــاح            چـشـم‌هـایت مُـفَـرِّجُ الــغَــمّـاء

تو كه هـستی، حـسین هم آخر            شد پـنـاهـنـده بـر تو عـاشورا

ســایــبــانِ مُــخَــدّراتِ حــرم            پـشـتْ گـرمـیِّ زیـنب كُـبـری

إعـطِـنـی یـا كـریـم، انا سـائل

مـسـتـجـیـرٌ بِـكَ ابــوفــاضــل

دست گـیـرِ هـمـه خــدایِ ادب            دسـت پــروردۀ امـیــر عـرب

نسلْ در نسلْ خـاك پـایِ توأیم            به تو دادیم دلْ نَسَبْ به نـسبْ

سفره‌ات بهر سائلان پهن است            صورتت شیر و خالِ تو، چو رطب

مـی‌كـنـد زنـده یـاد حــیـدر را            چین پیشانی‌ات به وقت غضب

اســدالـلـه كــربــلا، عـــبــاس            بِـنِـشـین بـا وقـار بـر مـركـب

قد كشیدی هـمینكه روی اسب            لشكـر كـوفـیـان كـشـید عـقـب

می‌شود روضه را تجسم كرد            با كمی فكر، رویِ این مطلب

تا تو بودی سفر به خیر گذشت            ای نگـهــبـان مـحـمـل زیـنـب

تا تو بودی رباب اصغر داشت            غرق بوسه سپـیدی غب غـب

تـا تـو بـودی نـدیـد یـك مـادر            طفلش از تشنگـی كند لب لب

تا تو بودی رقیه معجر داشت            روی دوش تو خواب بود هر شب

تا تو بودی كسی اجازه نداشت            بـزنـد چـوب خـیزران بر لب

إعـطِـنـی یـا كـریـم، انا سـائل

مـسـتـجـیـرٌ بِـكَ ابــوفــاضــل

وای از لحظه‌ای كه غوغا شد            رفـتــی و در خـیـام بـلـوا شـد

دخـتـری مشك آب دسـتت داد            بـر دعـا دسـت عـمـه بـالا شد

سـایـه‌ات بـیـن نخـل‌ها گـم شد            پـسـر فـاطـمـه چـه تـنـهـا شـد

تا رسـیـدی كـنـار نـهر فـرات            عـلـقـمـه در مـقـابـلـت پـا شـد

تا قـیـامـت خـجـل ز لبـهـایـت            خــنــكـی‌هـای آب دریــا شــد

جـانـب خــیـمــه راه افـتــادی            فـكـر و ذكـرت لـبـان آقـا شـد

در كـمـینت چـهـار هـزار نفر            تـیـرهـا در كـمـان مـهـیّـا شـد

قــدُّ و بـالات كـار دسـتـت داد            چند صد تـیـر در تـنت جا شد

بـی‌هـوا دسـتِ راسـتت افـتـاد            دست چپ هم شـكارِ اعـدا شد

از سـرِ تـو كـلاه خُــود افـتـاد            یـك نـفـر بـا عـمـود پـیـدا شـد

آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت            تـا سـر چـیـنِ ابـرویت وا شـد

وای بی‌دست بر زمین خوردی            سجده گاه تو خاكِ صحـرا شد

تـیـرهـایِ كـمـی فــرو رفــتـه            خوب بر جسمِ اطهرت جا شد

بـعـدِ سـی سـال یا اخـا گـفـتی            عـاقـبـت مـادر تـو زهـرا شـد

دورتـر از تنت حـسـیـن افـتاد            هـمـه دیـدنـد قــامـتـش تـا شـد

گفت عـباس خیز و كاری كن            رویِ لشگر به خواهرم وا شد

دَمِ خــیــمـه زمـان غــارت‌هـا            سـرِ یك گـوشـواره دعـوا شـد

ســنـد ارث بُــردن از زهـــرا            با كـف پا به چـادر امـضا شد

پـاسـخ اَیْـنَ عــمّـیَ الـعـبـاس؟            سـیـلی چـند بـی‌سـر و پـا شـد

إعـطِـنـی یـا كـریـم، انا سـائل

مـسـتـجـیـرٌ بِـكَ ابــوفــاضــل

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حـرمـله در شـكـارِ چـشـم آمد            هـدفـش چـشـم‌های شـهـلا شد

نوكِ تیر از سرِ تو بیرون زد            تا پـرش بـیـن دیـده‌ات جـا شد

خواستی تیـر را بـرون بكِشی            گردنت خـم به سـوی پاها شد

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

این جهان غیر از سرای آزمایش نیست نیست            شعر من تیغی برنده‌ست و گزارش نیست نیست

غیر تیر و تیغ و نیزه بر سر احـقاق حق            زیر و رو کردم ولی راه گشایش نیست نیست


مرجع تـقـلید من تنها حسین بن علی‌ست            هر که باشد کربلایی اهل خواهش نیست نیست

دست رد بر سیـنۀ هرچه امـان‌نامه زنـم            تشنۀ جام بلا دنـبال سازش نیست نیست

بهترین الگوی من در زندگی یعنی حسین            پس در این باره نیازی به پژوهش نیست نیست

کـربلا باید کـفـن پـوشـید و از دنیا بُـرید            عرصۀ کرب و بلا جای نمایش نیست نیست

به قتال فاطـمیون بی‌جهت صف بسته‌اند            شیعیان را واهمه از تیر و ترکش نیست نیست

می‌شود روزی شهادت نامه‌ام امضا شود؟            در مفاتیح دلم جز این نیایش نیست نیست

ساقی کربـبلا یعنی ابـوالفـضل و جز او            مستحق این همه مدح و ستایش نیست نیست

تا کلیمی‌ها به بزم روضه امشب دعوتند            خوب و بد را هم نیازی به گزینش نیست نیست

دسـت بـر دامـان آقـای کـریـم خـود زدم

دست خـالی خـدمت بـاب الحـوائج آمـدم

عاشـقان با گریۀ نـم نـم صدایش می‌کنند            زائرانش در حرم هر دم صدایش می‌کنند

مرد و زن پیر و جوان امشب دخیل محضرش            با تـوجـه عـالـم و آدم صدایـش می‌کـنـند

او طبیب درد بی‌درمان خلق عـالم است            دردمندان حضرت مرهم صدایش می‌کنند

کاشف الکرب الحسین است و گرفتاران شهر            در هجوم درد و رنج و غم صدایش می‌کنند

دسته دسته سینه زن‌هایش به روضه آمدند            نه فقط ما، ارمنی‌ها هم صدایش می‌کنند

ساقی بن ساقی است و در سقایت شهره است            سلسبیل و کوثر و زمزم صدایش می‌کنند

چون لباس رزم پوشد حـیدر کرببلاست            اهل خیمه صاحب پرچم صدایش می‌کنند

ساکـنـان آسـمـان‌ها یک صـدا هـمـراه با            حیدر و پیـغـمـبر اکـرم صدایش می‌کنند

هم نفـس با فـاطـمه هم نـاله با اُمُّ البـنـین            هاجر و آسـیه و مـریم صدایش می‌کـنند

در نـبـود او خـواتـیـن حــرم آشـفـتـه‌انـد            کودکان غـرق در ماتم صدایش می‌کـنند

در میان خیمه زینب بر روی مرکب حسین            رو به سوی علقمه با هم صدایش می‌کنند

با اخـا ادرک اخـا کـربـبلا آتـش گـرفـت

خیمه گویا پیـش چشم بچه‌ها آتش گرفت

چه غـریـبانه برادر را بـرادر جمع کرد            پاره پاره پاره پاره پاره پـیکر جـمع کرد

در نگاه سـرد نخـلستان به تنهایی حسین            با دلی غـمدیـده و با دیـدۀ تـر جـمع کرد

دستهایش یک طرف جسم شریفش یک طرف            پیکرش را عاقبت در یک محل سر جمع کرد

بازوی آزرده‌اش پهلوی نیزه خورده‌اش            هر دو را از منظر چشمان مادر جمع کرد

پیـش چـشم بچه‌های چـشم بر راه عـمـو            خیمۀ عباس را همراه خواهـر جمع کرد

دست ناپاکی که سقا را به خاک و خون کشید            در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد

بی عمو کلی گره خورده ست در کار رباب

مشک پاره پاره شد ای وای بیچاره رباب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حرمله از برکت چشمش هزاران نقره و            کیسه‌های مملوی از درّ و گوهر جمع کرد

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : رسول رشیدی راد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از ازل یافـت به نـزدت همه دلها آرام            همچو مجنون که شود در بر لیلا آرام

چـشم بر هم زدنی گـریه تـبـسم می‌شد            روی زانــوی تــو دردانـۀ بــابــا آرام


شب قدری که علی صحبت عاشورا کرد            از حضورت شده قـدری دل مولا آرام

دور، از چشم حرامی شب عاشورا بود            با وجـود تـو دل خــیــمـۀ طـاهــا آرام

به خدا حرف امان نامه روا، نیست که بود            از وفــا داری تـو زیـنـب کـبـری آرام

گر نداد اذن جهادت، دلش از دیـدارت            می‌شود در دل این غربت صحرا آرام

گرچه طوفانی غـم سیـنۀ سنگینت بود            مشـک بر آب زدی شـد دل دریـا آرام

دل میدان ز رجز خوانی دشمن غوغاست            پا به میدان که زدی شد تب غوغا آرام

وقت افـتادنت از اسب پـریشان بـودی            ولـی آخـر شـدی از دیـدن زهــرا آرام

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مرضیۀ عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

رفتی از خیـمه و پا تا به سـرم می‌سوزد            دلِ زیـنب، دلِ زن‌هـای حـرم می‌سـوزد

گفتم عباس! فقط مشکِ خودت را بردار            بغض کردی و از این غم سپرم می‌سوزد


بـا لـبِ تـشـنـه، لـبِ عـلـقـمـه رفـتـی امّـا            جرعه‌ای آب نخوردی! جگرم می‌سوزد

نیزه بر مشک زدند آبرویت ریخت زمین            گُـر گـرفـتی و تـنِ شعـلـه‌ورم می‌سـوزد

آسمانم به زمین خورده چه بد! با صورت!            سـر و پیـشـانیِ قـرص قـمـرم می‌سـوزد

غرقِ خون «أدرک أخا» گفتی و بالای سرت            می‌نـشـیـنـم! بـدنِ مـحـتـضـرم می‌سـوزد

بعـدِ تو شـعـله می‌افـتد به سـتـونِ خـیـمه            چوبِ گـهـواره! لـباسِ پـسرم می‌سـوزد!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با غضب! تیرِ کجی رفته به خوردِ چشمت            اشک می‌ریـزم و چـشمانِ ترم می‌سوزد

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : جابر عابدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا عـمود خـیمه‌ات افـتاد دشمن شیر شد            بی‌کسی‌ام را تماشا کرد و از من سیر شد

جای امنی نیست خـیـمه بی‌نگهـبانی تو            ترس دشمن از حریم خیمه بی‌تأثیر شد


آنقدر چـشم سکـینه ماند بر راهت ولی            حیف که برگشتنت سقا به خیمه دیر شد

راه خیمه باز شد بر غارت نامحـرمان            بی‌پـنـاهی حـرم با داغ تو تـفـسـیـر شد

شاهد حرف من اشک و روضه‌های زینب است            ای عـلمدار حرم داغت به قـلبم تیر شد

ای شجاعت دست‌‌بوس تو امیر عـلقـمه            پرچـم «انّی اُحـامی» تو عـالم گیر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چشم‌هایم را ندیدی پای تو شد رنگ خون            از غم تیری که با چشمان تو درگیر شد